• ۱۴۰۴-۰۸-۱۳
  • آیا می‌دانستید نان می‌تواند یک اثر هنری باشد؟ گالری هنری که می‌توانی آن را بخوری!

    آیا می‌دانستید نان می‌تواند یک اثر هنری باشد؟ گالری هنری که می‌توانی آن را بخوری!

    سال ۱۳۶۲ در کرمانشاه، در کنار طاق بستان و کوه بیستون، کودکی متولد شد که نامش را سهیل گذاشتند. از همان سنین کم، انگار یک نیروی نامرئی قلم موی سرنوشت را به دستان کوچک او داده بود. نفس‌هایش با ریتم هنر می‌زد و چشمان کنجکاوش همیشه در جست‌وجوی زیبایی‌های پنهان دنیا بودند. به همین خاطر بود که دلباخته جوهر و حریر سیاه قلم شد و خوشنویسی به پناهگاه روحش تبدیل شد. این مسیر ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۸۰، در اوج جوانی، میان برترین‌های خوشنویسی جهان اسلام در تهران ایستاد؛ موفقیتی که با غروری آرام در قلبش می‌تپید.

    سپس سهیل لطفی، مانند پرنده‌ای که مشتاق پرواز به سوی سرزمینی آشناست، در سال ۸۱، به سمت رشت بال گشود؛ شهری که خویشاوندانش در آن ریشه داشتند. در آنجا، تحصیل در رشته گرافیک را در مقطع کاردانی آغاز کرد. اما پیوندهای هنری او با اداره ارشاد، فرهنگستان هنر و حوزه هنری استان گیلان، شبکه‌ای پرشاخه از همکاری‌ها را پدید آورد. در فاصله سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۸، نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی او در زمینه‌های خوشنویسی، نقاشی‌خط و کالی‌گرافی، چون نگین‌هایی درخشان بر تاج دستاوردهای هنری‌اش افزوده می‌شد. او حتی مسئولیت دبیری جشنواره «باغ بسم‌الله» را بر عهده گرفت و با احیای نام و آثار هنرمندان فراموش شده، آنان را تا عرصه‌های پایتخت همراهی کرد. برپایی نمایشگاهی از خوشنویسی بر روی سفال نیز از جمله کارهای ماندگار او در این دوره بود.

    در سال هشتادوهشت، پیمان زناشویی در رشت بست و گام به عرصه‌ای نهاد به نام صنعت چاپ؛ اما این عرصه، با خشونت صنعت و گرانی دلار، چندان با روح لطیف هنرمندش سازگار نبود. پس، چون مرغی که در قفس نگنجد، به سرعت از آن دل کند و پر کشید. اگر از او بپرسند که پاک‌کنی دارد تا بخشی از زندگی‌اش را پاک کند، بی‌درنگ همین دورۀ صنعت چاپ را برمی‌گزیند؛ عرصه‌ای صنعتی و خشن که با روحیه هنریش سازگار نبود.

    اما در وجود سهیل لطفی، عشقی دیگر نیز می‌خروشید؛ عشقی دیرینه به پخت و پز و عرصه نان و شیرینی. او که همواره در جستجوی خلق اثر هنری بود، دریافت که پختن نیز هنری است والا؛ هنری که اگرچه در لغت از خوشنویسی جدا می‌افتد، اما در نظم و خلاقیت و آفرینش، هم‌خانواده‌ی آن است.
    آن تلنگر که او را از جهان قلم و مرکب به گرمای تنور نزدیک کرد،لحظه‌ای خاموش نبود؛ شعله‌ای بود که از کودکی در دلش زبانه می‌کشید. او همیشه بوی آرد را مثل عطر کاغذ نو دوست داشت. وقتی قلم بر صفحه کاغذ می‌لغزید، حس می‌کرد دستی ناپیدا دارد او را تمرین می‌دهد تا روزی همان حرکت‌ها را نه با مرکب، که با خمیر و آتش تکرار کند. خوشنویسی به او آموخت که زیبایی در انضباط نهفته است، و پختن نان به او نشان داد که انضباط، طعم زندگی است. روزی که فهمید هر خمیر هم مثل هر کلمه، باید وزن و آهنگ داشته باشد، دانست سرنوشتش از جوهر به آرد تغییر مسیر داده است.

    این‌گونه بود که در فاصله سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰، برنامه‌ریزی و فعالیت در عرصه‌ نان، جان و ذهن او را به طور کامل دربرگرفت. این دوره، فصل تبدیل علاقه به تخصص بود. بانان از ترکیب دو عشق او شکل گرفت: هنر و نان. او که مسیر هنری خود را از خوشنویسی آغاز کرده بود، دریافت که آرد، آب و استارتر طبیعی نیز می‌توانند همانند قلم و مرکب، ابزار خلاقیت باشند.

    پس رنج سفر بر خود هموار کرد؛ به اقصی نقاط ایران و فراسوی مرزها سفر کرد تا راز نان‌های گوناگون را بیرون کشد. بر روی نان‌های جهان تحقیق کرد و تفاوت‌هایشان را بررسی نمود. او مطالعات گسترده‌ای انجام داد؛ از کارگاه‌های بیکینگ در ترکیه تا نمایشگاه‌های بین‌المللی در اروپا. کتاب‌های مرجع بین‌المللی را مطالعه کرد و بر پژوهش‌های نان‌های اسکاندیناوی که بر پایه غلات کامل و تخمیر طولانی استوارند، مسلط شد.

    آنگاه به فکر نام و برندی افتاد که ویترینی زیبا، همچون بوتیکی برای نان باشد. می‌بایست قالب دکوری می‌ساخت که هم گرمای نان را به دل بنشاند و هم با طبیعت شمال هم‌نوا شود. پس چوب را برگزید و رنگ زرد و مشکی را که یادآور نان گرم و جنگل‌های شمال بود. برای نام، صدها اسم را زیر و رو کرد تا به «بانان» رسید؛ نامی ساده و رسا که نان در خود داشت. بانان با این هویت بصری منحصربه‌فرد پا به عرصه گذاشت؛ ترکیبی که گرمای صمیمیت و خلاقیت را به نمایش می‌گذاشت.

    سپس به ترکیه رفت و نزد استادان نامدار آن دیار، راز خمیرترش و نان‌های آرتی‌زان را فراگرفت؛ دوره‌هایی جان‌فرسا اما لذتبخش. با کوله‌باری از تجربه و دانش به رشت بازگشت و نخستین شعبه بانان را در بلوار دیلمان گلسار برپا کرد. بر خلاف دیگران، کار را با استارتر طبیعی آغاز نمود؛ استارتر طبیعی یک اکوسیستم زنده و پیچیده است که طعم، بافت، ماندگاری و ارزش غذایی نان را به شکلی منحصر به فرد تغییر میدهد.
    او نسبت میان صبر خمیرترش و شکیبایی خلق یک اثر خوشنویسی را اینگونه توصیف می‌کند:«خمیرترش، مثل یک مصرع غزل است که تا وقتی در ذهن شاعر رسوب نکند، مجال گفتن نمی‌یابد. همان‌طور که مرکب باید در جان قلم آرام بگیرد تا کلمه، قامت پیدا کند، خمیر هم باید با استارتر طبیعی‌اش آرام بیاساید تا نان جان بگیرد. خوشنویسی و خمیرترش هر دو درس صبر می‌دهند: هیچ عجله‌ای پذیرفته نیست؛ هر بی‌حوصلگی، اثر را ناقص می‌کند.»

    اما راه پررنجی بود. در آغاز، نان او برای مشتریان غریبه بود؛ در شهری که برنج پادشاه سفره‌ها بود، چه کسی حاضر می‌شد برای نانی ناشناخته، صبر و هزینه کند؟ بارها دید مشتریان نان را بردند، یک تکه چشیدند و با تردید کنار گذاشتند. اما چیزی که او را از زمین خوردن بازداشت، ایمان به ذات نان بود. می‌دانست اگر کسی یک بار درست، طعم نان خمیرترش را بچشد، دیگر راه بازگشت ندارد. همین ایمان، همچون عصای دستش شد.

    سهیل لطفی در حقیقت، فرهنگ تازه‌ای را به گیلان آورد. سرزمینی که دانه برنج، قرن‌ها سلطان سفره‌هایش بود، حالا آرام‌آرام با رایحه نان‌های او خو گرفت. کاری بس دشوار، شبیه کاشتن درختی نو در خاکی که همیشه گندم را نادیده گرفته بود. اما او با صبر و ظرافت، طوری این فرهنگ را جا انداخت که امروز، مردم رشت و انزلی و قزوین، نان‌های خمیرترش را همان‌قدر صمیمانه می‌شناسند که برنج سفید را.

    سهیل لطفی، بیش از ۳۶۰ مدل نان پدید آورد. فرمولاسیون برخی از این نان‌ها را خود ترسیم کرد. اپلیکیشنی طراحی نمود تا مردم شهر به محصولاتش دسترسی یابند. اما تقاضاها فزونی گرفت. پس شعبه دوم در منظریه گشود. فروش اینترنتی رونق گرفت، اما استقبال چنان بود که شعبه‌هایی دیگر در انزلی، قزوین و هایپر احمدی حاجی‌آباد برپا کرد. امروز بانان با هفت شعبه فعال در حال گسترش مرزهای خود است.

    در فروشگاهش تابلویی زده است: «نقش و نگار نان را مزه کنید.» دستان هنرمندش، همان دستانی که روزی بر تکه‌های کاغذ، افسون خلق می‌کرد، اینک بر سطح سفید و دست‌نخوردهٔ آرد، نقش‌هایی ماندگار حک می‌کند. گویی قلم موی نامرئی تذهیب را به جای مرکب، در آردی نرم و طلایی رنگ فرو می‌برد و بر پیکره نان خام، طرح می‌اندازد. برگ‌های مارپیچ و خوشه‌های گندمی که از دل سنت‌های کهن ایرانی سربرمی‌آورند، با حرکتی موزون و حساب‌شده، بر روی نان پدیدار می‌شوند.
    او درباره این انتقال از خوشنویسی به تذهیب خوراکی می‌گوید:«تذهیب، در ذات خود، ستایشگر خلقت است؛ چه بر صفحه‌ی کتاب آسمانی باشد و چه بر سطحی از خمیر سفید. امروز که با آرد و تیغ و آتش طرح می‌زنم، همان چیزی را می‌گویم که دیروز با قلم و مرکب زمزمه می‌کردم: “زیبایی باید به جان آدم برسد.” تنها تفاوت در این است که خطاطی، چشم را سیراب می‌کرد و این تذهیب‌های خوراکی، هم چشم را و هم ذائقه را. به‌نوعی، هنر از دیوارهای گالری پایین آمده و بر سفره نشسته است.»

    او برای کودکان نیز نان‌هایی خاص می‌پزد و می‌گوید:«برای کودکان، نان باید قصه بگوید. اگر بخواهم برای کودکی نان کارتونی بسازم، نانی می‌پزم به شکل خورشید؛ دایره‌ای طلایی با شعاع‌هایی که چون دست‌های باز، کودک را در آغوش می‌گیرد. روی آن با دانه‌های کنجد و سبزی خشک، لبخندی می‌گذارم. کودکان وقتی بخندند، هر نان برایشان شیرین‌تر از قند می‌شود.»

    آنگاه نگاهش را به افق‌های دوردست دوخت؛ به بین‌المللی شدن بانان اندیشید. با حضور در همایش‌ها و نمایشگاه‌های بین‌المللی، از مونیخ تا بروکسل و از سئول تا دوبی، نشان داد که یک برند ایرانی می‌تواند بر سفره‌های جهانی نیز بدرخشد. او ثابت کرد که بانان صرفاً یک نانوایی محلی نیست؛ بلکه توانایی آن را دارد که در عرصه‌های جهانی با بزرگ‌ترین نام‌ها هم‌نشین شود و پرچم ایران را در میان بیکرهای جهان بالا ببرد.

    استارترهای خمیرترش او در کتابخانه بین‌المللی موزه بروکسل بلژیک به ثبت جهانی رسید؛ تنها شرکت ایرانی که به این تاییدیه دست یافت. به همایش بین‌المللی «تست فردا» در کره جنوبی دعوت شد؛ همایشی درباره آینده نان و شیرینی. در همایش بروکسل بلژیک که توسط شرکت پراتوس برگزار شد، شرکت کرد؛ جایی که شرکت‌های پیشرو، روغن و شکر را حذف کرده و پایه محصولاتشان را بر قند طبیعی نهاده بودند. بانان نیز این محصولات را به ویترین خود افزود.
    او نماینده بیکرهای ایران از سوی اتحادیه نان تهران در نمایشگاه آی‌بی‌ای مونیخ شد. مواد اولیه و تجهیزات را به ایران آورد و پیوندش را با بهترین استادان نان و شیرینی جهان استوار نگه داشت.
    بیش از صد و بیست نفر،از هر قشر و سن، در بانان مشغول به کار شدند. با فنی و حرفه‌ای گیلان برای برگزاری دوره‌های آموزشی تعامل و همفکری کرد.
    اما هر بار که سخن از امکانات به میان می‌آید، آهی از دلش برمی‌خیزد. او می‌داند اگر تنها بخشی از حمایت‌ها، زیرساخت‌ها و امکاناتی که در کشورهای دیگر در اختیار نان‌پزان قرار می‌گیرد، در اینجا نیز فراهم می‌بود، اتفاقاتی رقم می‌خورد که نه تنها بانان را، بلکه کل صنعت نان ایران را دگرگون می‌ساخت.

    و اگر فقط یک نان برای خوردن در جهان باقی بماند، بی‌درنگ می‌گوید: «نان خمیرترش. زیرا این نان، تنها نانی است که زنده است. درونش اکوسیستمی می‌تپد؛ میکروارگانیسم‌هایی که نفس می‌کشند، رشد می‌کنند و به نان جان می‌دهند. خمیرترش، نانِ “صبر” است، نانِ “زندگی” است. اگر همه‌ی نان‌های جهان محو شوند، همین یک نان کافی است تا انسان، طعم واقعی نان را دوباره به یاد آورد.»

    سهیل همچنان دل در گرو خوشنویسی دارد و در سال ۲۰۲۳، در آرت دبی، ده تابلو از خط و کالی‌گرافی‌اش را به نمایش نهاد که تا امروز هم در آن گالری می‌درخشد.

    او، رسالت بانان را تغییر ذائقه مردم می‌داند و به ثمره کارش اطمینان دارد و می‌گوید: تولید محصولات خمیرترش و تنوع نان در بانان، در ایران نظیر ندارد. کاری است زمان‌بر و حوصله‌سوز؛ حوصله‌ای که همه طاقت آن را ندارند. بانان تنها یک بیکری نیست. رسالت او تغییر ذائقه مردم، ارتقاء کیفیت زندگی غذایی و خلق تجربه‌ای الهام‌بخش از هنر در بیکینگ است. او باور دارد نان و شیرینی می‌توانند پلی باشند میان سنت و نوآوری، فرهنگ و سلامت، زیبایی و تغذیه.

    اکنون بانان به‌طور جدی بر روی پروژه‌های آینده کار می‌کند: نوشتن مقالات بین‌المللی در حوزه بیکری، راه‌اندازی پادکست‌های آموزشی، توسعه شعب در کشورهای حاشیه خلیج فارس و اروپا، و ایجاد پلتفرم‌های دیجیتال برای فروش و آموزش در سطح بین‌المللی.

    او با عشق و صبر هنرمندانه‌اش، این راه سخت را به جان خریده است. در بانان، هر نان داستانی از صبر، عشق و خلاقیت دارد. و او این داستان را به جهان خواهد برد.
    علی احمدی سراوانی

    تبلیغات

    مراسم رونمایی از طرح GLN اصناف

    آموزش ثبت قرارداد مشاوران املاک در سامانه کاتب

    راهنمای صدور شناسه یکتا برای پروانه کسب قدیمی