• ۱۴۰۴-۰۸-۲۵
  • زنجیرۀ برنج: سه نسل پسندیده

    زنجیرۀ برنج: سه نسل پسندیده

    مهدی: ریشه در خاک (۱۲۸۷-۱۳۶۸)

    مهدی در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی در هوای مرطوب و بارانی رشت به دنیا آمد. از نخستین نفس‌ها، بوی نم، باران و خاک حاصلخیز گیلان را در ریه‌هایش حس کرد. در سی سالگی، همزمان با تولد پسرش محمدحسین (۱۳۱۷)، مسیر زندگی‌اش تغییر کرد. خواربارفروشی قدیمی را رها کرد و به تجارت برنج پرداخت. در میدان زرجوب، سه‌راه فایق در بازار بزرگ و سرچشمهٔ رشت، دکان‌هایش را برپا کرد؛ حجره‌هایی آکنده از بوی شالی و برنج تازه، جایی که مشتریان با اعتماد گونی‌ها را بررسی می‌کردند و او با ترازویی دقیق و وجدانی آگاه، حق آنان را می‌داد. سال ۱۳۵۳، با تأسیس بازار سرای مهدیه (مرکز رسمی دادوستد برنج به همت خداترس و ایزددوست با سی‌وچهار حجره)، شعبهٔ سرچشمه را به آنجا منتقل کرد. مهدی در میان مردم و تاجران، نماد صداقت بود. نه تاجری بزرگ، بلکه مردی میان مردم، با چهره‌ای برخاسته از زمین و چشمانی آگاه به راز هر دانه برنج. تا پایان عمر در سال ۱۳۶۸، نامش با احترام بر زبان قدیمی‌های شهر جاری بود.

     

    محمدحسین: ستون اتحادیه (۱۳۱۷-اکنون)

    محمدحسین در سال ۱۳۱۷، همزمان با ورود پدرش به تجارت برنج، زاده شد. برخلاف برادران که به بانکداری، کشاورزی صنعتی و حمل‌ونقل روی آوردند، او از چهارده‌سالگی در کنار پدر در حجره‌ها کار کرد و از نزدیک با دنیای برنج آشنا شد. سال ۱۳۶۱، زمانی که هیأتی از اداره بازرگانی تهران برای سامان‌دهی بازار برنج رشت آمدند، محمدحسین را یافتند؛ مردی که برنج را نه با ترازو، که با جان می‌شناخت. او بازرس برنج شهر شد و پنج سال در این نقش ماند. در سال ۱۳۶۴، با افتتاح فروشگاهی در چهارراه گلسار (که اکنون پسرانش شجاع و شاهین مدیریتش می‌کنند)، شاخه‌ای تازه به کسب‌وکار خانوادگی افزود.

    سال ۱۳۶۸، سال درگذشت مهدی و تأسیس “اتحادیه برنج‌فروشان رشت” بود. محمدحسین با رأی همکاران به ریاست آن انتخاب شد. بیست‌ودو سال (۱۳۶۸–۱۳۸۹)، طی پنج دورهٔ پیاپی، ریاست اتحادیه را بر عهده داشت؛ در خرید ساختمان اتاق اصناف رشت نقش مهمی ایفا کرد و در پیچ‌وخم‌های تجارت، راهنمایی مورد اعتماد بود. او نه فقط تاجر، بلکه نگهبان سنتی بود که پدرش آغاز کرده بود.

     

    محمدحسن: پر از دغدغه (۱۳۴۳-اکنون)

    محمدحسن در سال ۱۳۴۳ در رشت زاده شد. بوی برنج، از نخستین خاطراتش بود. سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی رفت و در جبهه‌های جنوب، ترکشی به پایش اصابت کرد. سال ۱۳۶۷، با پای مجروح و دلی آکنده از اندوه درگذشت پدربزرگ (مهدی)، به سرای مهدیه بازگشت؛ گویی این راه در خونش جاری بود. نزد پدر، هنر ظریف تشخیص برنج را آموخت؛ هنری که می‌گفت در نهادش نهفته است. با یک نگاه یا لمس دانه‌ها، کیفیت برنج را می‌شناخت، گویی با آن گفت‌وگو می‌کرد. برنج برایش عطر زندگی بود، حسی که تا عمق وجودش نفوذ می‌کرد.

    در همان سال ۱۳۶۷ خانواده‌اش را تشکیل داد و صاحب دو فرزند شد: دختری که استاد میکروبیولوژی شد و پسری که دکترای بیوشیمی خواند. هیچ‌یک راه پدر را ادامه ندادند، همان‌گونه که دیگر جوانان خانواده نیز به این شغل روی نیاوردند. محمدحسن گاه در سکوت حجره‌های سرای مهدیه، به این می‌اندیشید که رشته‌ای که سه نسل را پیوند داده، شاید با او پایان یابد.

    سال ۱۴۰۳، ریاست اتحادیه برنج‌فروشان رشت به او رسید. راه پدر را ادامه می‌داد، اما نگرانی‌هایی ژرف‌تر داشت: زنجیرۀ کشاورز، شالیکوب و تاجر در نظرش شکسته می‌نمود. تغییری در معادلات رخ داده بود که به سود برنج اصیل گیلان نبود.

    از او پرسیدم: «ریاست اتحادیه را چگونه می‌بینید؟» گفت: «بارش از گونی‌های صدمنی سنگین‌تر است. رشته‌های چرخۀ برنج دارد پاره می‌شود؛ کشاورز انگیزه ندارد، کارخانه‌دار به جای کیفیت، به فکر فروش است… این روند به سود برنج گیلان نیست.»

    پرسیدم: «آینده؟» مکثی کرد و پاسخ داد: «تا هستم، فریاد می‌زنم: بگذارید کشاورز با اطمینان بکارد، تاجر با امانت بفروشد!»

    و وقتی پرسیدم: «آیا امیدی هست؟» با صدایی آرام اما استوار گفت: «تا دانه‌ای برنج در گیلان می‌روید، امید هست.»

    علی احمدی سراوانی

     

    گفتگویی با وی انجام دادم که می خوانید:

    -در چه سالی ازدواج کردید ؟

    *سال ۱۳۶۷

    چند فرزند دارید؟

    * دو فرزند، یک دختر و یک پسر

    -لذت بخش ترین حس دنیا؟

    * رضایت مردم

    -بهترین و بدترین چیز در دنیا؟

    * بهترین: صداقت – بدترین : بی حرمتی

    -بزرگترین ترس شما در زندگی؟

    *آسیب به شخصیت

    – آخرین فیلمی که دیده اید چه بود؟

    *ستایش

    – اگر قرار شود دوباره متولد شوید دوست دارید زادگاهتان کجا باشد؟

    *باز هم رشت

    -بهترین سفری که تاکنون رفته اید؟

    *سفر زیاد رفتم و همه برایم لذت بخش بود

    -خواننده مورد علاقه شما؟

    * محمد علیزاده

    -وقتی خوشحال می شوید چه کاری می کنید؟

    * شکر خدا

    -وقتی عصبانی می شوید چه؟

    * از خدا کمک میخواهم

    -شهرت زیاد بدون ثروت یا ثروت زیاد بدون شهرت؟

    *شهرت و احترام

    -در کودکی بازی مورد علاقه تان چه بود؟

    * فوتبال

    -قرار است چند روز در جایی حبس باشید دوست دارید هم بندتان چه کسی باشد؟

    * همسرم

    -در طول همان حبس خیالی دوست دارید چه وسیله ای همراهتان باشد؟

    * تلویزیون

    -اگر قرار باشد یک فردمشهور و محبوب را ملاقات کنید،دوست دارید آن فرد چه کسی باشد ؟

    *آقای شکریه، من ارادت بسیار عمیقی به ایشان دارم و از خدای بزرگ میخواهم همیشه سلامت و موفق باشند

    -چه رنگی را دوست دارید؟

    * کرم

    -چه غذایی را دوست دارید؟

    * فسنجان

    -اگر قرار باشد یک آرزو کنید و همین حالا برآورده شود، چه آرزویی می کنید ؟

    *شادی و سلامت مردم کشورم

    – اگر قرار باشد یک روز کامل بدون اینترنت باشی، چطور میگذرانی؟

    *خیلی اهل اینترنت نیستم

    – اگر بخواهی یک روز به عنوان شهردار رشت کار کنی، چه برنامه‌ای داری؟

    *رسیدگی به خیابانها و حاشیه شهر رشت

    -اگر یک قدرت جادویی داشتید، دوست داشتید چه کاری با آن انجام دهید؟

    *سرای مهدیه را به روزهای اوجش به عنوان مرکز اصلی برنج ایران برمیگرداندم

    -بهترین خاطره کودکی‌تان چیست؟

    *همیشه اون حس روز اول ورود به کار یادم نمیره

    -اگر بتوانید، مهارت یاد بگیرید، دوست دارید ان چه باشه؟

    *دوست دارم در مسایل خودرو مهارت پیدا کنم

    -اگر قلمی داشتید که می توانستید با آن چیزی بدنیا اضافه کنید، چه بود؟

    *معرفت

    -اگر الان فقط بتوانید یک آرزو کنید، آن چیه؟

    *تداوم موقعیت شخصیتی همه افراد در جامعه

    -لذت بخش ترین رویای شما؟

    *دیدن نوه

    تبلیغات

    مراسم رونمایی از طرح GLN اصناف

    آموزش ثبت قرارداد مشاوران املاک در سامانه کاتب

    راهنمای صدور شناسه یکتا برای پروانه کسب قدیمی