دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه میکرد
گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه
به دلیل مشکلات مالی نتوانست تحصیلاتش را بیش از پایه دوم ابتدایی ادامه دهد و به جای آن به شاگردی در یک مغازه سلمانی پرداخت. با وجود سن کم، اما حس کنجکاوی و شیطنت بچگانه اش باعث شد که مهارت های لازم برای کار با ماشین های اصلاح دستی را کسب کند.
پس از چند سال به دلیل عدم توانایی صاحب مغازه در پرداخت حقوق، او مجبور شد روستای محل زندگیش “لیف شاگرد” را ترک کند و به همراه برادرانش به رشت برود.
در رشت نزد خواهر و دامادش ساکن شد و همزمان با کار در آرایشگاه های مختلف، برای ادامه تحصیل به مدارس شبانه روزی رفت.
تقی پورمحمدعلی رئیس سابق اتحادیه صنف آرایشگران مردانه شهرستان رشت سال ها به همین منوال، با ادامه کار روزانه و تحصیل شبانه طی کرد تا توانست در سال 1360 با خرید مغازه ای به زندگیش سر و سامانی دهد و تا امروز نیز در همان مغازه به فعالیت مشغول است .
در ادامه وقتی با گرفتاری همکارانش بیشتر آشنا شد و ناسازگاری اتحادیه آرایشگران را با واحدهای صنفی دید، تصمیم گرفت که در هیئت مدیره اتحادیه نیز حضور یابد. پورمحمدعلی با تلاش و پشتکار خود توانست در سال 1385 وارد اتحادیه آرایشگران مردانه شود و در سال 1390 به ریاست اتحادیه برسد و در این مدت سعی کرد مشکلات اعضاء اتحادیه را حل کند و برای همکارانش یک مأمن ، همدم و یاور شود.
او همچنین براین باور است که آرایشگری یک هنر است و هرچه فرد هنرمندتر باشد درآمد بیشتری خواهد داشت.
پورمحمدعلی اشاره می کند که شرایط کار در زمان او بسیار سخت تر از امروز بوده اما اکنون با تدریس این رشته در دانشگاه ها وضعیت ، بسیار تغییرکرده است.
روایت زندگی و تجربیات تقی پورمحمدعلی رئیس سابق اتحادیه آرایشگران مردانه شهرستان رشت، نشان دهنده عزم و اراده قوی فردی است که با وجود چالش های بسیار توانسته است موفقیت های زیادی کسب کند و همچنان به دیگران نیزکمک کند.
-علی احمدی سراوانی
گفتگویی خارج از چارچوب های رایج در مصاحبه ها را با وی انجام دادم که می خوانید:
-در چه سالی ازدواج کردید ؟
* سال 1362
-چند فرزند دارید ؟
* دارای 2 فرزند پسر بودم که یکی از پسرانم را در جوانی به دلیل بیماری ازدست دادم
-لذت بخش ترین حس دنیا؟
* کار خوب
-بهترین و بدترین چیز در دنیا؟
* بهترین: راستی و درستی و بدترین : دروغ و دو رویی
-بزرگترین ترس شما در زندگی؟
* «خبر بد» که یک بار متأسفانه برایم پیش آمد و درد و ترسش را حس کردم
-اگر برگردید به دوران جوانی، دوست دارید مسیر زندگیتان به کدام سمت برود؟
* همین راهی که تاکنون طی کردم، مجددا می پیمودم
-چه چیزی را در شغلتان بیشتر از همه دوست دارید ؟
* پشتکار
-بهترین تعریفی که از خود شنیده اید؟
* دارای دلی مهربان است
-ساحل یا کوهستان؟
* کوهستان
-چه کتابی را برای خواندن پیشنهاد می کنید؟
* کتاب های دکتر علی شریعتی
-آخرین کتابی که خوانده اید چه بود؟
* فاطمه فاطمه است
-چه فیلمی را برای دیدن پیشنهاد می کنید؟
* فیلم های ایرانی
-آخرین فیلمی که دیده اید چه بود؟
* سریال پایتخت
-اگر قرار شود دوباره متولد شوید دوست دارید زادگاهتان کجا باشد؟
* ” لیف شاگرد ” را دوست دارم
-بهترین سفری که تاکنون رفته اید؟
* یک بار با خانواده به کردستان رفتم و آنجا بهترین خاطره زندگی ام بود
-هیجان انگیزترین کاری که تاکنون انجام داده اید؟
* یک شب یکی از بزرگان شهر با من تماس گرفت و به من پیشنهاد کرد که در انتخابات هیأت مدیره اتاق اصناف نامزد شوم آن شب یکی از هیجان انگیزترین لحظات زندگیم بود که ایشان مرا لایق این کار دانستند.
-وقتی خوشحال می شوید چه کاری می کنید؟
* با دوستانم تقسیم میکنم
-وقتی عصبانی می شوید چه؟
* معمولا جای خودم را عوض میکنم مثلا از یک اتاق به اتاق دیگر می روم
-لذت بخش ترین رویای شما؟
* ازدواجم رویای بزرگ زندگیم بود
-شهرت زیاد بدون ثروت یا پول زیاد بدون معروفیت؟
* دنبال شهرت نیستم اما دوست دارم مردم مرا به نیکی یاد کنند
-در کودکی بازی مورد علاقه تان چه بود؟
* هفت سنگ
-قرار است چند روز در جایی حبس باشید دوست دارید هم بندتان چه کسی باشد؟
* همسرم
-اگر وسیله یا قلمی داشتید که می توانستید چیزی به دنیا اضافه کنید چه بود؟
* محبت را به دنیا چنان اضافه می کردم که دروغ ها و ناملایمات کم رنگ شوند.
-وقتی با بهترین دوست تان قهر هستید چه کار می کنید؟
* تا لان با کسی قهر نکردم اصلا اهل دعوا و قهر نیستم
-آرزوی چه چیزی برای شما هنوز باقی مانده؟
* به همه آرزوهای زندگیم رسیدم
-اگر دولت اعلام کند که شما شرایط یک سفر رایگان به یک کشور را دارید کجا را انتخاب می کنید؟
* دوست دارم کشور هلند را ببینم
-چه رنگی را دوست دارید؟
* قرمز
-چه غذایی را دوست دارید؟
* واویشکا
-شعر مورد علاقه تان ؟
* بنی آدم اعضاء یکدیگرند
-این پنج کلمه چه چیزی را یادتان می آورد؟
* شکریه : سردار بزرگ
جنگ : نفرت
دریا : آرامش
عشق : خانواده
ایران : خانه
– آیا تا به حال موی یک مشتری را خراب کرده اید ؟
* روزی که شاگرد مغازه بودم یک مشتری آمد و روی صندلی نشست و قرار بود استاد آرایشگاه کمی دیرتر برسد. من اول اصلاح را آغاز کردم و بعد هم موی طرف را کوتاه کردم اما استاد نیامد و اینقدر این کوتاه کردن مو و نیامدن استاد ادامه پیدا کرد که مشتری با عصبانیت بلند شد و رفت .
-یک شعر از یک شاعر بخوانید
* بر جان، شرار عشقت، خوش میکشد زبانه
باور نداشت بختم، این دولت از زمانه
دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه میکرد
گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه