• ۱۴۰۴-۰۴-۲۷
  • از چهارپایه‌ی سلمانی تا ریاست اتحادیه

    از چهارپایه‌ی سلمانی تا ریاست اتحادیه

     

    همانگونه که رودها در سکوتِ زمین می‌خزند تا به دریا برسند، زندگیِ تقی پورمحمدعلی نیز از خانه‌ای کوچک در روستای “لیفشاگرد” آغاز گشت. فقر، بال‌هایِ کودکی‌اش را چید. تا دوم ابتدایی بیشتر به مدرسه نرفته بود که از مدرسه بیرونش کشیدند و به مغازه‌ای کوچک، پر از بوی صابون‌هایِ کهنه و تیغ‌هایِ برّان سپردند. قامتی کوچک، پشتِ چهارپایه‌ای چوبی، اما چشمانی جستجوگر و انگشتانی چابک که رازِ ماشین‌هایِ دستیِ سلمانی را زودتر از موعد فرا گرفت. شیطنتِ کودکانه‌اش، این‌بار در گردشِ نرمِ تیغ و قیچی جان می‌گرفت.

    سال‌ها گذشت، مثلِ برگی پاییزی. دستمزدِ ناچیز هم که دیگر در توان صاحب‌مغازه نبود که به او دهد. زمین، خشک‌تر از همیشه شد. پس باید بار می‌بست. دل از روستا کند و به سویِ شهرِ رشت، به سویِ شهر باران های نقره‌ای روانه گشت. در آنجا، زیرِ سقفِ خواهر و دامادش، باز هم چهارپایه و آینه و تیغ، یارانِ همیشگی‌اش شدند. روزها، دستانش در کفِ آرایشگاه‌هایِ شهر گرمِ کار بود و شب‌ها، چشمانش در زیرِ نورِ چراغِ نفتیِ مدارسِ شبانه، بر رویِ اوراقِ درسی می‌دوید. رنجِ دویدن در دو جبهه را بر دوش کشید؛ سنگینیِ قیچی در روز و سنگینیِ قلم در شب.

    تا آنکه سالِ شصتِ خورشیدی از راه رسید. پس‌اندازِ سالیان، مثلِ دانه‌هایِ درشتِ عرق‌چین، یکی‌یکی جمع شده بود. توانست مغازه‌ای بخرد. چهار دیواری که دیگر از آنِ خودش بود. سقفی که زیرِ آن می‌توانست سر را بالا بگیرد. و همان جا، همان جا که اکنون نیز هست، ریشه دواند. مثلِ درختی که پس از سال‌ها کوچِ اجباری، بالاخره خاکِ خود را یافت.

    اما چشم‌هایِ تیزبینِ تقی، تنها به موی و ریشِ مشتریان خیره نماند. دردِ همکاران را دید. ناله‌هایِ خاموشِ صنف را شنید. اتحادیه‌ای که گاه، خود به بلایی برایِ صنف‌گرانِ خُرد تبدیل می‌شد. پس پا پیش نهاد. دل به دریا زد و قدم به هیئتِ مدیره گذاشت. سالِ هشتاد و پنج، عضوی از اتحادیهٔ آرایشگران مردانهٔ رشت شد و پنج سال پس از آن، در سالِ نود، بر صدرِ آن نشست. نه برایِ نام و نشانی، که برایِ آنکه “مأمن” باشد. پناهی برایِ آن زحمتکشان گمنامِ پشتِ چهارپایه‌ها. یاوری شد برایِ حلِ گره‌هایِ کورِ زندگیِ مردانی چون خودش.

    پورمحمدعلی باور دارد، ژرف‌تر از هر باورِ دیگری، که سلمانی، “هنر” است. حرکاتِ قیچی، خط‌کشیِ ریش، آرایشِ مو… همه‌اش هنری است که دستِ هنرمند را باید گرم کند، چنان‌که دستِ نقاش یا خوشنویس را گرم می‌دارد. هنر که باشد، نان هم خواهد بود. از روزگارِ سختِ خود می‌گوید؛ روزگاری که سلمانی را نه در دانشگاه، که در مکتبِ فقر و تلاش می‌آموختند. و حالا… حالا جوانان در کلاس‌هایِ نورانیِ دانشگاه این هنرِ دیرینه را می‌آموزند.

    زندگی‌نامهٔ تقی پورمحمدعلی، قصهٔ عزمی آهنین است. قصهٔ چشمه‌ای که از دلِ سنگِ محنت جوشید و جاری شد. نه‌تنها خود به دریا رسید، که راهی شد برایِ دیگر جویبارهایِ خسته و تشنه. هنوز هم، پس از همهٔ این سال‌ها، می‌توان او را پشتِ همان چهارپایهٔ قدیمی‌اش یافت؛ چهره‌ای آرام، دستانی پرکار، و چشمانی که هنوز آن کنجکاویِ کودکِ روستایِ لیفشاگرد را در خود نگه داشته‌اند. هنرمندی از جنسِ مردم.

    -علی احمدی سراوانی

     

    گفتگویی  با وی انجام دادم که می خوانید:

    -در چه سالی ازدواج کردید ؟

    * سال 1362

    -چند فرزند دارید ؟

    * دارای 2 فرزند پسر بودم که یکی از پسرانم را در جوانی به دلیل بیماری ازدست دادم

    -لذت بخش ترین حس دنیا؟

    * کار خوب

    -بهترین و بدترین چیز در دنیا؟

    * بهترین: راستی و درستی و بدترین : دروغ و دو رویی

    -بزرگترین ترس شما در زندگی؟

    * «خبر بد» که یک بار متأسفانه برایم پیش آمد و درد و ترسش را حس کردم

    -اگر برگردید به دوران جوانی، دوست دارید مسیر زندگیتان به کدام سمت برود؟

    * همین راهی که تاکنون طی کردم، مجددا می پیمودم

    -چه چیزی را در شغلتان بیشتر از همه دوست دارید ؟

    * پشتکار

    -بهترین تعریفی که از خود شنیده اید؟

    * دارای دلی مهربان است

    -ساحل یا کوهستان؟

    * کوهستان

    -چه کتابی را برای خواندن پیشنهاد می کنید؟

    * کتاب های دکتر علی شریعتی

    -آخرین کتابی که خوانده اید چه بود؟

    * فاطمه فاطمه است

    -چه فیلمی را برای دیدن پیشنهاد می کنید؟

    * فیلم های ایرانی

    -آخرین فیلمی که دیده اید چه بود؟

    * سریال پایتخت

    -اگر قرار شود دوباره متولد شوید دوست دارید زادگاهتان کجا باشد؟

    * ” لیف شاگرد ”  را دوست دارم

    -بهترین سفری که تاکنون رفته اید؟

    * یک بار با خانواده به کردستان رفتم و آنجا بهترین خاطره زندگی ام بود

    -هیجان انگیزترین کاری که تاکنون انجام داده اید؟

    * یک شب یکی از بزرگان شهر با من تماس گرفت و به من پیشنهاد کرد که در انتخابات هیأت مدیره اتاق اصناف نامزد شوم آن شب یکی از هیجان انگیزترین لحظات زندگیم بود که ایشان مرا لایق این کار دانستند.

    -وقتی خوشحال می شوید چه کاری می کنید؟

    * با دوستانم تقسیم میکنم

    -وقتی عصبانی می شوید چه؟

    * معمولا جای خودم را عوض میکنم مثلا از یک اتاق به اتاق دیگر می روم

    -لذت بخش ترین رویای شما؟

    * ازدواجم رویای بزرگ زندگیم بود

    -شهرت زیاد بدون ثروت یا پول زیاد بدون معروفیت؟

    * دنبال شهرت نیستم اما دوست دارم مردم مرا به نیکی یاد کنند

    -در کودکی بازی مورد علاقه تان چه بود؟

    * هفت سنگ

    -قرار است چند روز در جایی حبس باشید دوست دارید هم بندتان چه کسی باشد؟

    * همسرم

    -اگر وسیله یا قلمی داشتید که می توانستید چیزی به دنیا اضافه کنید چه بود؟

    * محبت را به دنیا چنان اضافه می کردم که دروغ ها و ناملایمات کم رنگ شوند.

    -وقتی با بهترین دوست تان قهر هستید چه کار می کنید؟

    * تا لان با کسی قهر نکردم اصلا اهل دعوا و قهر نیستم

    -آرزوی چه چیزی برای شما هنوز باقی مانده؟

    * به همه آرزوهای زندگیم رسیدم

    -اگر دولت اعلام کند که شما شرایط یک سفر رایگان به یک کشور را دارید کجا را انتخاب می کنید؟

    * دوست دارم کشور هلند را ببینم

    -چه رنگی را دوست دارید؟

    * قرمز

    -چه غذایی را دوست دارید؟

    * واویشکا

    -شعر مورد علاقه تان ؟

    * بنی آدم اعضاء یکدیگرند

    -این پنج کلمه چه چیزی را یادتان می آورد؟

    * شکریه : سردار بزرگ

    جنگ : نفرت

    دریا : آرامش

    عشق : خانواده

    ایران : خانه

    – آیا تا به حال موی یک مشتری را خراب کرده اید ؟

    * روزی که شاگرد مغازه بودم یک مشتری آمد و روی صندلی نشست و قرار بود استاد آرایشگاه کمی دیرتر برسد. من اول  اصلاح را آغاز کردم و بعد هم موی طرف را کوتاه کردم اما استاد نیامد و اینقدر این کوتاه کردن مو و نیامدن استاد ادامه پیدا کرد که مشتری با عصبانیت بلند شد و رفت .

    -یک شعر از یک شاعر بخوانید

    * بر جان، شرار عشقت، خوش می‌کشد زبانه

    باور نداشت بختم، این دولت از زمانه

    دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه می‌کرد

    گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه

     

    تبلیغات

    مراسم رونمایی از طرح GLN اصناف

    آموزش ثبت قرارداد مشاوران املاک در سامانه کاتب

    راهنمای صدور شناسه یکتا برای پروانه کسب قدیمی